پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

مسافرت

فردا یعنی 29 فروردین ساعت 7 صبح با قطار به سمت شاهرود خانه مامان بزرگ (مامان بابا) می رویم . تا عید در کنار آنها باشیم .  
28 اسفند 1390

اولین غذا خوردن پریسا جون

در پنج ماه و 3 هفتگی پریسا ، زمانیکه برای اولین بار فرنی خورد  پریسا آماده شده که اولین فرنی را بخورد . اما بلد نبود بخوره .بعدا بقیه عکس ها را می گذارام. ...
21 اسفند 1390

باز هم تب

دو روز بود که تب پریسا خوب شده بود اما جمعه شب دوباره تب کرد ساعت 9 شب برای شب نشینی رفتیم خانه دائی حسین در آنجا دیدایم که لپ های پریسا جونم قرمز شده اما حدس زدیم از گرما یا شیطونی است ......اما بعد از برگشتن به خانه پریسا برخلاف همیشه که به سختی می خوابد (و باید کلی قصه برایش می گفتم و یا آهنگ های نی نی لای لایی که داخل گوشی ام است را گوش می داد) خیلی راحت در رختخواب دراز کشید و خوابید. ساعت 3 نصف شب ناگهان از خواب بیدار شدام . خواستم پتو را روی پریسا بیندازام که دیدام دخترکم داغ است. و تب دارد. بیدارش کردام و شربت استامینیوفن و سرماخوردگی دادام . خلاصه دیروز که شنبه بود من  پیش دختر عزیزام ماندام ...
14 اسفند 1390

تب

روز جمعه پریسا جونم بشدت تب کرد . و دخترک شیطون من بی حال در رختخوابش افتاده بود .  خلاصه مامان بزرگش که حال پریسا را دید اشک در چشمانش جمع شد و گفت بچه را زودتر ببرید پیش دکتر. من و بابا پریسا را بردیم نزد دکتر. پریسا خانم از معاینه کردن بدش می آید. و نگذاشت دکتر معاینه اش بکند. خلاصه داروها را خریدیم و به خانه آمدیم . دختر گلم از خوردن شربت خیلی بدش می آید و ما برای خوراندن شربت به او کلی دردسر داریم. امروز یکشنبه است . صبح که پریسا را گذاشتم نزد مامان جون (مادر بزرگ) و آمدام سرکار خدا را شکر حالش بهتر شده بود . ...
7 اسفند 1390
1